شیفتگی و علاقه زیاد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به امام حسن (علیه‏السلام) به اندازه‏ای بود که در زمان زندگانی ایشان، همه مردم جایگاه برجسته امام حسن (علیه‏السلام) را می‏شناختند. پیامبر بسیار می‏فرمود: «حسن از من و من از اویم. هر کس او را دوست بدارد، خدا دوستش خواهد داشت». پیامبر (صلی الله علیه و آله) همواره امام حسن (علیه ‏السلام) و امام حسین (علیه‏ السلام) را بر دوش خود سوار می‏کرد و می‏فرمود: «به خدا قسم شما دو نفر (حسن و حسین) را گرامی می‏دارم؛ زیرا خدا شما را گرامی داشته است».
و نیز همواره می‏فرمود: «حسن (علیه‏ السلام) گل خوشبوی من است». و می‏فرمود: «پروردگارا! من او را دوست دارم، پس تو هم او و هر که او را دوست دارد، دوست بدار». و نیز می‏فرمود: «هر که مرا دوست دارد، باید او را دوست بدارد».
ابراز محبت پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت به امام حسن (علیه‏ السلام) تا جایی بود که همواره مردم او را در آغوش پیامبر می‏دیدند. گاهی که پیامبر بالای منبر مشغول سخنرانی بود. با دیدن امام حسن (علیه‏ السلام) سخنش را قطع می‏کرد و از منبر به زیر می‏آمد، سپس او را در آغوش می‏گرفت و به او محبت می‏کرد. همواره او را می‏بوسید و سه مرتبه این سخن را تکرار می‏کرد: «خداوندا! من او را دوست دارم و هر که او را دوست بدارد نیز دوست خواهم داشت».
روزی در نماز جماعت، پیامبر (صلی الله علیه و آله) به سجده رفت و سجده را طولانی کرد تا جایی که بعضی از نمازگزاران شگفت زده شدند. وقتی نماز تمام شد، از ایشان پرسیدند: ای رسول خدا، سجده را به اندازه‏ای طولانی کردید که ما فکر کردیم در سجده بر شما وحی نازل شده است. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: خیر! وحی بر من نازل نشد، ولی فرزندم حسن (علیه‏السلام) بر دوش من رفته بود و می‏خواستم او خود پایین بیاید. از همین رو، صبر کردم و سجده‏ام طولانی شد.
این ابراز محبت تا جایی بود که گاه تعجب دیگران را بر می‏انگیخت و از خود می‏پرسیدند چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) این اندازه حسن (علیه‏ السلام) و برادرش حسین (علیه‏ السلام) را دوست می‏دارد. این در حالی است که پیامبر جز حسن و حسین (علیهم‏ا السلام)، نوه‏های دیگری نیز داشت، ولی به آن‏ها این اندازه علاقه نشان نمی‏داد!
پیامبر (صلی الله علیه و آله) در پاسخ پرسش کنندگان می‏فرمود: «این دو (حسن و حسین) دو گل خوشبوی من در دنیا هستند». بارها در کوچه‏های مدینه پیامبر (صلی الله علیه و آله) را می‏دیدند که حسن (علیه ‏السلام) را بر دوش راست و حسین (علیه‏ السلام) را بر دوش چپ خود سوار کرده بود. ابوبکر حضرت را دید و گفت: «ای رسول خدا! بردن هر دوی آن‏ها برای شما دشوار است. یکی از آن‏ها را به من بدهید.» پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «هم مرکب آن‏ها مرکب خوبی است و هم خود این دو خوب سوارکارانی هستند. البته پدرشان از این دو بهتر و برتر است». سپس فرمود: «ای مسلمانان! آیا شما را به کسی که جدّ و جدّه‏اش بهترین مردمند، سفارش بکنم!» گفتند: آری! پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: حسن و حسین (علیهم‏ا السلام) که جدشان آخرین پیامبران و جده‏شان حضرت خدیجه (علیهاالسلام) دختر خویلد بانوی زنان بهشت است». دوباره فرمود: «بگویم چه کسی پدر و مادرش بهترین بندگان خدا هستند؟» گفتند: «بلی!» فرمود: «حسن و حسین (علیهم‏السلام) که پدرشان علی بن ابی‏طالب و مادرشان فاطمه (علیها السلام) دختر پیامبر است». باز پرسید: «آیا شما را به کسی که عمه و عمویشان بهترین مردم هستند سفارش بکنم؟ گفتند: «بلی یا رسول الله! فرمود: حسن و حسین (علیهم‏ا السلام) عمویشان جعفر بن ابی طالب و عمه‏شان امّ هانی دختر ابی‏طالب است». سپس پرسید: «آی مردم! آیا می‏خواهید بدانید خاله و دایی چه کسانی از همه بهترند؟» عرض کردند: بلی! فرمود: «حسن و حسین (علیهم‏ا السلام) دایی‏شان قاسم پسر رسول خدا و خاله‏شان زینب دختر رسول خداست».
آن گاه دست به دعا برداشت و فرمود: «خداوندا! تو می‏دانی که حسن و حسین (علیهم‏ا السلام) بهشتی‏اند. پدرشان در بهشت، مادرشان در بهشت، جد و جده‏شان در بهشت، عمه و عمویشان در بهشت و خاله و دایی‏شان در بهشت هستند. پس هر کس آن دو را دوست دارد، بهشتی و هر کس دوست داران آن‏ها را هم دوست بدارد، بهشتی است».