پیامبر اکرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلَّم ـ فرمودند: دو صفت است که در مؤمن جمع نمی‌شود؛ بخل و گمان بد به روزی.

شرح حدیث: در گذشته روایتی را مطرح كرديم در باب اینكه انسان نبايد نام مقدس خدا را با قسم خوردن براي امور دنيايي‌اش وسيله قرار بدهد. عرض كردم اين اثر وضعي دارد. قسم راست هم اثر وضعي دارد و بركت را از انسان مي‌گيرد.

گاهي نه! از نظر دروني، انسان در ارتباط با امور دنيايي‌اش و بعد هم نعوذ بالله در ارتباط با خدا این گونه می‌شود. آن روایت از نظر ظاهري بود كه از طريق نام خدا، مرتّب قسم می‌خورد كه از اين راه چيزي به دست آورد. از آن طرف برعكس آن را می‌خواهم بگویم که اگر به دست نياورد. چون دو تاست؛ هم جنبه‌هاي مثبت و هم منفي. مثبتش آن بود كه گفتم. حالا مي‌روم سراغ منفي‌اش.

پيغمبر در روایتی مي‌فرمايد: دو خصلت هست كه هيچ گاه در مؤمن نمي‌آيد و در او جمع نمي‌شود. نخست: مسأله بخل است. بخل؛ از رذایل نفساني است و معنايش هم اين است که انسان در جايي كه شرعاً و عقلاً سزاوار است، از نعمت‌هايي كه خدا به او داده مصرف كند، بهره نگیرد. (شرعاً و عقلاً).

يك بخل داريم، يك اسراف داريم. بخل معنايش اين است كه من شرعاً وظيفه دارم مصرف بكنم و خرج نمي‌كنم؛ یعنی دارم ولی استفاده نمي‌كنم. اسراف معنايش اين است که بی‌جا خرج می‌کنم؛ نباید مصرف کنم، ولی مصرف می‌کنم. در كنار بخل، معنای اسراف اين است، جايي كه آدم شرعاً سزاوار نيست، خرج بكند،‌ نعمت الهيّه را هدر بدهد. این راجع به بخل بود و نسبت به خودمان است.

مطلب دوّمي كه در اين روايت پيغمبراكرم مي‌فرمايد: «وَ سوُءِالظَّنِّ بِالرِّزْقِ»؛ این يعني چه؟ اين آن جاهايي است كه تو هر چه خدا را خواستي وسيله كني، كارسازي پيدا نكرد. من تقریباً تلاش می‌کنم روايات مرتبط را بخوانم.

می‌گویم بگو ببينم در دلت چه خبر است؟ اينجاست كه بد گماني نسبت به رزق پيدا مي‌كني؛ يعني اينجا سزاوار بود خداوند به من بدهد، ولی نداد. این به چه معناست؟

خوب دقت كنيد. كلمه اوّل راجع به خودت است. آنچه درباره خودت است، روي خداوند پياده مي‌کنی. يعني خدا نعوذ بالله بخل ورزيد؟ در حالی که بخل را معنا كردم؛ يعني سزاوار بود به من بدهد و نداد. اين عين بخل است.

ولی گاه بخل را نسبت به خودت مي‌گويي و يك وقت ـ نعوذ بالله ـ نسبت به خدا «سوء ظَّنِ بالرِّزق» می‌یابی. معنايش بخل نسبت دادن به خداست، كه سزاوار بود به من بدهد و بخل ورزيد و به من نداد. نعوذ بالله. فهميدي؟

اگر آنجا كارسازي پيدا نكرد از نظر ظاهري، مي‌آيی از اين طرف. حال از نظر دروني چه كار مي‌كني؟ گاهي هم به شما بگويم که شما به زبان مي‌آوريد و متوجّه هم نمي‌شويد.مي‌خواهم اين را بگويم: سخنانی از دهانتان بیرون مي‌آيد، مواظب باشيد! مي‌گويي خدا نخواست.
اينكه مي‌گويي خدا نخواست، منظورت اين است كه مصلحت و بجا نبود خدا به من بدهد و برای همین ‌نداد. اين را مي‌خواهي بگويي؟ كه در عمق دلم راضي‌ام؟

يا نه؛ مي‌خواهي بگويي خدا نعوذ بالله بخل ورزيد؟! كدام را می‌گويي؟ حواست جمع باشد. یک وقت نباشد در کنار «خدا نخواست‌هايي» كه از دهانت بیرون مي‌آيد، ‌بخواهي بگويي خدا بخل ورزيد!! يعني بجا بود به من بدهد و نداد. این گونه خيال مي‌كني كه تو خداپرستي؟ مشكلت اينجاست. نمي‌فهمي اين كه از دهانت بیرون آمد، اگر با نارضايتی نسبت به خدا باشد،‌ گره ديگر مي‌اندازي در كارت؛ اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد.

منبع: دفتر اطلاع رسانی آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی