بگذريد برود
براي رد شدن از سيم خادارها نياز به يك نفر داشتند كه روي سيم خاردارها بخوابد تا بقيه از روش رد بشن ..داوطلب زياد بود بنابراين قرعه انداختند .افتاد بنام يك جوان. همه اعتراض كردند الا يك پيرمرد ! بچه ها از پيرمرد بدشان آمدند وناراحت بودند.
پيرمرد گفت چكار داريد بنامش افتاد ديگه .
.به نشانه اعتراض بچه ها دوباره قرعه انداختند بازم بنام همون جوان افتاد.
جوان بدون درنگ خودش را به روي سيمها انداخت وبچه ها با بي ميلي واجبار شروع كردن به رد شدن از روي جوان.
همه رفتند الا پيرمرد!
گفتن بيا چرا ايستادي؟
پيرمرد جواب داد : شما برويد من بايد وايستم تا بدن پسرم را براي مادرش ببرم مادرش منتظره.
شادي روح همه شهداي اسلام اللهم صل علي محمد و آل محمد
+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم آذر ۱۳۹۲ ساعت 13:38 توسط محمّد رضائی
|