رقص مرگ !

ای حیات ! با تو وداع می کنم ، با همه مظاهر و جبروتت . ای پاهای من ! می دانم که فداکارید ، و به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت – صاعقه وار به حرکت در می آیید...

ای حیات ! با تو وداع می کنم ، با همه مظاهر و جبروتت . ای پاهای من ! می دانم که فداکارید ، و به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت – صاعقه وار به حرکت در می آیید...

«برای مردم حجی است و برای من حجی است و من به زیارت دوستی میروم که در من مأوا دارد، آنها گوسفندان را قربانی میکنند و من خون و جانم را اهدا میکنم. قومی برگرد حرم طواف میکنند، بیآنکه از جایی به جایی روند...»

شهدا شرمندهام...

از تمامی خواهرانم میخواهم که حجاب، این لباس رزم، را حافظ باشند. آن چنان پوشیده ظاهر و باطن باشند که باعث خشم دشمن و خوشحالی دوستان شوند، و البته اینها همه باید برای خدا باشد

محمد ابراهیم همت


نامش علی بود؛ همزمان با شهادت حضرت علی(ع) به دنیا آمد و در لشکر حضرت علی(ع) به شهادت رسید؛ 15 ساله بود و 15 سال هم پیکرش جلوی آفتاب گرم و سوزان مجنون همچون مولایش حسین بن علی(ع) باقی ماند.

طلبهی شهید شیخ عباس علی دادی سلیمانی، متولد 1345 از عشایر قهرمان بافت کرمان برخاست و پس از عمری کوتاه اما پر برکت در تیر ماه 1366 در منطقه ماووت عراق به کاروان شهادت پیوست. مرور خاطراتی از او در سالروز شهادتش، دلها را به سرزمین ایمان و عرفان میکشاند.
برای کسی که فاصله خود را با مصطفای امام سالهای سال دور و حتی غیر ممکن می داند، تسلی خاطر چه می تواند باشد؟
برای مشاهده سایت مصطفای امام کلیک کنید.
این روزها بسیاری از مسافران نوروزی در میان سفرهایشان به مناطق جنگی نیز سری می زنند و برخی نیز با اردوهای راهیان نور راهی این مناطق می شوند.

دهلاويه و مصطفاي جاويدان

حاج احمد! حلالمان کن! حاج احمد تو ما را حلال کن!


به بهانه سالروز شهادت عباس كريمي


بلند میشود، یقیه اش را میگیرد و میزند؛ با مشت میزند، طوری میزند که دندان طرف میشکند.

شهید خرازی به روایت شهید آوینی

فتحالله همتی پیرامون خاطرات خود از سالهای دفاع مقدس میگوید:

34 سال پیش در روز بیست و دوم یازدهمین ماه سال

خدایا دنیا شیرین است ولی به اندازه شیرینی شهادت نیست
يادباد آن روزگاران ياد باد


او بابت آنچه که انقلاب تا کنون برای پیشرفت آرمان و به نام خدا در روی زمین در این دوران انجام داده است از رهبر انقلاب تشکر کرد.
پرويز پرستويي(حاج كاظم آژانس شيشهاي)اين بار به ديدار حاج ناصر (جانبازي) مي رود كه برايش همان عباسي است كه در آژانس شيشه اي تمام تلاشش را كرد تا جانش را نجات دهد.

شهید مصطفی چمران در گفتوگوی تلفنی با بنیصدر گفت: من فردا صبح با نیروهای مردمی وارد سوسنگرد خواهم شد. اگر شهید شدم، که به نفع شماست ولی اگر زنده ماندم آبروی شما (بنی صدر) را خواهم برد.
گل شد برآمد پیکرم آهسته آهسته
انگار دارم میپرم آهسته آهسته
انگشترم، مُهرم، پلاکم، چفیهام، عطرم
پیدا شد از دور و بــــــرم آهسته آهسته
آهسته آهسته سرم از خاک میروید
از خاک میروید سرم آهسته آهسته
جز نیمهای از من نمییابید، روزی سوخت
در شعله نیـــــــــــم دیگرم آهستـــه آهستـــه
امروز بعد از سالها زاییده خواهد شد
ققنوسی از خاکسترم آهستــــه آهستـه
خوابیدهام بر شانهها و میبرندم... نه
تابـوت را من میبرم آهسته آهستـه
آن پیرزن، این زن به چشمم آشنا هستند
دارم بــــــه جا میآورم آهستـه آهستــه
خواندم؛ پدر خالیست جایش، این خبر میریخت
از چشـمهـــــــای خواهـرم آهستــــــه آهستـــه
دیگر برای آستین بالا زدن دیر است
این را بگو بـــــا مادرم آهسته آهسته