اون عزیز، خداست!


برآشفت و با صدایی نه چندان آرام گفت: یعنی می‌گی تو رو به خدا کادو بدم؟!

ادامه نوشته

هفته دفاع مقدس گرامي باد

ياد همه شان بخير

راهشان پر رهرو


يه كار خيلي خوب



مراسم تقدیر از سردار سید محمد باقر زاده

ادامه نوشته

قرعه کشی



فرمانده کاغذ  قرعه را بعنوان آخرین یادگاری از پسرش درمشت گرفته بود

ادامه نوشته

یادی از رییسعلی دلواری


در روز ۱۲ شهریور ۱۲۹۴ رئیسعلی دلواری فرمانده نیروهای مقاومت تنگستان در برابر نیروهای انگلیسی به شهادت رسید.

ادامه نوشته

لباس تک سایز


شهادت لباس تک سایزی است
که باید تن آدم به سایز آن در آید
هر وقت به سایز این لباس درآمدی آن وقت پرواز میکنی!
مطمئن باش 

 شهید آوینی


شهيد عباس دوران


دلاور مردي كه داغ اجلاس "نم" را بر دل صدام گذاشت


ادامه نوشته

بوسه فرزند بر رخ محیط بان شهید


طوبي له 

رمضان در هواي شهدا



بسياري از شهدا، با زبان روزه شهيد شدند.

ادامه نوشته

مصطفای من، مصطفای تو



 خدایا! به من اجازه بده تا در جوارت قربانی شوم
ادامه نوشته

به بهانه فتح خون، فتح خرمشهر



این دوستانی که دم از جنگ می زنند                     ااز تیـرهای نخورده چرا لنــگ می زنند

ادامه نوشته

انگار نه انگار، او فرمانده بود!

 

ما پسر عمو، دختر عمو بوديم

ادامه نوشته

صياد دلها

 

حیاط منزلمان را به قدری پاکیزه می شست که ...

ادامه نوشته

شهید سید مرتضی آوینی

 

آلبوم تصاویر شهید مرتضی آوینی

من بچه شاه عبدالعظیم هستم

ادامه نوشته

شهدا از آسمان نيامده بودند!

 

گفتگويي با همسر شهيد چراغچي

ادامه نوشته

یادداشتی از آیت الله جوادی آملی

 

مملکتی را که شهدا پاک کرده اند ۰۰۰

ادامه نوشته

يادي از آسمانيان


رسم عاشقی است دیگر،به هوای معشوق که بروی،به هوایت می آید...

ادامه نوشته

مات فلان


هیچ کس جز خدا، باورش نکرد... 

ادامه نوشته

شهید محمد ابراهیم همت

 

به خاطر این چشم ها بالاخره یک روز شهید می شی!

ادامه نوشته

بوسه به پای رزمندگان

 

همين كه خواستم از جايم تكان بخورم، دو دستي به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيد. گفت: به خدا سپردمتون!

ادامه نوشته

محمدرضا نباید زودتر از من شهید می‌شد

برادر بزرگتر، عبدالمجید نام داشت؛ او در سال‌های نخستین جنگ به شهادت رسید. در همین ایام، دیگر برادران نیز به جبهه می‌رفتند و با وجود سن کمی که داشتند، از فرماندهان دفاع مقدس بودند. محمدرضا برادر کوچک خانواده بود، او چهره ای بسیار زیبا و دوست داشتنی داشت و با آن سن و سال کم، در گردان بلال فرمانده دسته بود.

ادامه نوشته

عاشورایی‌ترین روزهای رزمندگان


 


 
پس از عبور موفقیت‌آمیز غواصان از رود خروشان اروند، یگان‌های نیروی زمینی سپاه پاسداران با پشتیبانی آتش تهیه و شلیک هزاران گلوله، تهاجم خود را در محورهای مورد نظر، آغاز و مبادرت به شکستن خط مقدم دشمن کردند.

ساعت 10: 22 دقیقه روز 20/11/64 توسط فرماندهی کل، سپاه فرمان حمله با قرائت رمز عملیات صادر شد:

«بسم‌الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه، یا فاطمه الزهرا(س)، یا فاطمه الزهرا(س)، یا فاطمه الزهرا(س)،»
ادامه نوشته

مهدی برای تشییع جنازه برادرش هم نیامد!

25 بهمن، سالروز شهادت سردار سرلشکر شهید مهدی باکری، فرمانده لشکر 31 عاشوراست؛ سرداری که به بسیجی بودنش افتخار می‌کرد. او علمدار سپاه اسلام بود که همانند علمدار قهرمان کربلا، حضرت اباالفضل العباس (ع‌) داغ برادر دید و سپس خود به شهادت رسید

ادامه نوشته

آن روز معلوم نبود چه خواهد شد...

سردار سرلشکر غلامحسین افشردی (حسن باقری) جوانی انقلابی و مؤمن بود که در سالهای دفاع مقدس با تکیه بر ایمان و اخلاص خود دوست و دشمن را به حیرت واداشت.
او که قلمی زیبا و دلنشین داشت در روزهای پر حادثه منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی آنچه دیده را به رشته تحریر در آورده بود. او این خاطرات که حال و هوای آن روزهای آتش و خون را دارد و بیانگر مقاومت و فداکاری مردم انقلابی ایران است را در دفتری یادداشت کرده بود.دفتری که توسط برادر گرامی این شهید در اختیار تابناک قرار گرفت و برای اولین بار منتشر می شود.ضمن سپاس از اعتماد این برادر عزیز با هم بخش هایی از یادداشتهای سردار سرلشکر غلامحسین افشردی (حسن باقری) از روزهای 21 و 22 بهمن 1357 را با هم مرور می کنیم.

لازم به یاداوری است که اسامی خیابانها و میادین این نوشته مربوط به نامهای آنها در قبل از پیروزی انقلاب اسلامی است که به جهت امانتداری هیچگونه تغییری در آنها ایجاد نشده است.
-------------------------

روز جمعه 21/11/57 از عصر اعلام کرده بودند که قرار است در شب،‌ نزدیک یک ساعت فیلمی از آمدن آیت‌الله خمینی را نشان دهند و امروز،‌ درست هشت روز از آمدن امام خمینی به ایران می‌گذرد و بختیار همان رجزخوانی‌های گذشته را دارد و گفته بودند، 140 همافر اعلام کرده‌اند و 44 تای دیگر را هم می‌خواهند به زودی اعدام کنند و در حین نشان دادن فیلم به پادگان نیروی هوایی فرح آباد حمله می‌کنند.(از طرف گارد)

ما رفتیم این فیلم را دیدیم که البته فرق چندانی با فیلم اولیه نداشت. از ساعت نه و نیم تا ده و نیم، وقتی آمیدیم تا ساعت 12 و یک نیمه شب، صدای مردم بود و تظاهرات و تلفن‌های گوناگونی که از منطقه فرح آباد و پیرامون پادگان نیروی هوایی و محدوده‌های خیابان وثوق‌ می‌شد، حاکی از صدای تیراندازی گسترده‌ای بود و حرف بر سر اعدام عده‌ای همافر و این ساعت‌های نشان دادن فیلم بوده است و چون از ساعت 12 نیمه شب، حکومت نظامی بود، نتوانستیم برویم و بعدها معلوم شد که گارد حمله می‌کند به تعدادی از خانه‌های سازمانی نیروی هوایی و شماری از هنرجوها با ریختن مردم به خیابان و درگیری با مردم کشته و زخمی می‌‌شوند و عده‌ای به طور مختصر شبانه مسأله ختم می‌شود تا صبح و البته درگیری شب از سالن تلویزیون هنرجوها آغاز می‌شود.وقتی در فیلم نام امام خمینی برده می‌شود، هنرجوها صلوات می‌فرستند و همین باعث آغاز درگیری می‌شود.

ادامه نوشته